افسردگی چیست؟
افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است.
افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست بلکه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلکه انواع گوناگون دارد به طوری که در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود که ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنکه درمان شد غالباً باز می گردد.
افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد: بیشتر انواع افسردگی قابل درمان اند.
depression که غالباً افسردگی بالینی، اختلالات خلق و خوی یا اختلالات عاطفی نامیده می شود، بیمار را دچار آشفتگی اندیشه، آشفتگی عاطفی، تغییر رفتار و بیماری های جسمانی می کند.
افسردگی بالینی، از دیدگاه عملکردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماری های مزمن، بیمار را ناتوان می کند. افسردگی کبیر بیش از بیماری های مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت ، ناتوان کننده است. افسردگی یک نشانگان (syndrom) یعنی مجموعه ای از علامات مرضی(symptoms) مختلف است.
ملاک های تشخیص افسردگی عبارت اند از:
1- افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز.
2- کاهش آشکار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی.
3- کاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر کاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن.
4- بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها.
5- افزایش یا کاهش اعمال روانی حرکتی یا فعالیت های ذهنی.
6- خستگی یا کاهش انرژی.
7- احساس بی ارزشی یا گناهکار بودن.
8- کاهش توان اندیشیدن یا تمرکز ذهن و تصمیم گیری.
9- اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودکشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودکشی با طرحی از پیش ریخته.
{داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی کبیر کافی است. ولی علامات مرضی یک و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واکنش معمولی مرگ یک عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است.
انواع افسردگی
افسردگی اقسام گوناگون دارد، شایع ترین آن افسردگی کبیر است که فرد مبتلا به آن گاهی شاد و خوشدل و موقتاً فعال می شود. نوعی از افسردگی کبیر به افسردگی مالیخولیایی موسوم است که بیمار هیچ گاه از چیزی دلخوش نمی شود در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی کبیر دچار افسردگی اوهام اند که معمولاً با خلق و خوی اندوهگین همراه است. مثلاً خود را گناهکار و غیر قابل بخشش تصور می کنند. در حدود 15 در صد مبتلایان به افسردگی کبیر نیز دچار روان پریشی می شوند.
نوع دیگری از افسردگی وجود دارد به نام “افسردگی غیرمعمول” که بر خلاف اسمش شایع است. علامات مرضی آن عکس علامات مرضی افسردگی معمولی است که مبتلایان کم می خوابند و کم می خورند. مبتلایان به افسردگی غیر معمول زیاد می خوابند و زیاد می خورند و به سرعت اضافه وزن پیدا می کنند. به قول یکی از متخصصان برجسته بیماری افسردگی ( دونالد کلاین)، افسردگی غیر معمول، “مزمن” است نه” دوره ای” . از بلوغ آغاز می شود و بیماران نسبت به همه امور کم توجه اند.
نوع دیگرافسردگی، روان رنجوری است که عموماً حدود دو سال طول می کشد و علامات مرضی آن خفیف تر از افسردگی کبیر است ولی همواره احساس ناراحتی می کنند.
شیوع افسردگی در قرن بیستم به خصوص بعد از دو جنگ جهانی بیشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الکل، افزایش استرس و کاهش اشتغال گفته اند . علت دیگر افزایش افسردگی تغییرات اساسی اجتماعی است. گروهی از روان شناسان بر این باورند که جامعه کنونی، کانونی ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های شخصی وابسته کرده است.
آنچه گفته شد جنبه نظری دارد ولی بعضی از پژوهشگران درباره جنبه علمی علت ها اظهار نظر کرده اند. بر اساس پژوهش های آنها، تلویزیون ” منشاء عمده افسردگی است” paul kottl روان پزشک مرکز پزشکی پنسیلوانیا کشف کرده است که ” ارتباط تنگانگی بین دسترسی مداوم کودکان به تلویزیون و افسردگی کبیر در 24 سالگی وجود دارد.” kottl می نویسد:
” اثرات اجتماعی برنامه های چند ساعته تلویزیونی، باید از دلایل شروع زودرس افسردگی کبیر در نوجوانان به حساب آید، هزاران ساعت تماشای تلویزیون، کودکان ما را در معرض خشونت های ابلهانه مکرر قرار می دهد و آنها را هر چه بیشتر از تماس های اجتماعی با همسالان و خانواده دور می کند.”
افسردگی کبیر بیشتر در دهه های سوم و چهارم زندگی ظاهر می گردد و در غالب افراد بین شش ماه تا یک سال، حتی بدون درمان رفع می شود . ولی اگر درمان شود بعد از چند هفته از بین می رود. بازگشت افسردگی در بیش از نیمی از افراد ظرف دو سال بعد از رویداد نخستین رخ می دهد. خطر افسردگی با تعداد بازگشت ها افزایش می یابد. بدین معنی که بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد می رسد.
عوامل زیر خطر بازگشت افسردگی را افزایش می دهند:
اگر نخستین افسردگی پیش از بیست سالگی رخ داده باشد و سابقه خانوادگی موجود باشد.
اگرنخستین افسردگی شدید باشد و دیر به درمان اقدام شده باشد.
اگر بیماری روانی دیگری نیز وجود داشته باشد.
اگر فرد نسبت به استرس ها یا دیگر عوامل اجتماعی آسیب پذیرتر باشد.
اگر فرد از افسردگی قبلی کاملاً بهبود نیافته باشد.
اگر افسردگی در اواخر عمر رخ داده باشد.
افسردگی از شایعترین بیماریها در قرن ماشینی است که در آن زندگی میکنیم.
کار به جایی رسیده است که هر جایی را که نگاه میکنیم متوجه افراد گوشهگیر یا افسردهای میشویم که در اطرافمان حضور دارند. در محل کار، بین اعضای خانواده و یا حتی در اتوبوس.
قرصهای ضد افسردگی اولین راه درمان (پس از مشاوره با روانشناس) برای افرادی است که به بیماری موذی افسردگی دچار شدهاند. سالانه حدود 50 بیلیون دلار پول تنها صرف خرید قرصهای ضد افسردگی میشود و این نشان دهنده آن است که مصرف این قرصها در سراسر دنیا و به خصوص در آمریکا بسیار بالاست.
بسیاری از پرشکان برای جلوگیری از این بیماری، مصرف این قرصها را که انواع و اقسام آنها در دسترس قرار دارند را مفید میدانند و بسیاری دیگر معتقدند که این قرصها بر اعصاب اثرهایی میگذارند که در طولانی مدت جبران ناپذیرند.
اما برای بسیاری از مردم کم تحمل، تنها راه کنترل روی احساسات در زمانهای که فشارهای مختلف و متفاوت از هر سو به انها هجوم میآورد پناه بردن به قرصهایی است که میتواند لااقل در کوتاه مدت حالشان را بهتر کند.[چطور با افسردگی مقابله کنیم؟]
افسردگی بیماری است که در هر سنی حتی 5 سالگی نیز ممکن است بروز کند و در سنین 25 تا 44 سالگی بیشترین تاثیر خود را نشان میدهد.
این بیماری شایع میتواند به شکلهای مختلف در افراد بروز کند که بدترین شکل آن همان است که به خودکشی در افراد میانجامد.
افسردگی نشانهها فیزیکی و روحی مختلفی دارد که به شکلهای زیر در افراد نمایان میشود:
احساس ناراحتی
از دست دادن انگیزه
بهم خوردن خواب
خستگی مفرط
چاقی یا لاغری ناگهانی
از دست دادن امکان تفکر،تمرکز و تصمصمگیری
یکباره به گریه افتادن بدون توضیح مشخص
این نشانهها ممکن است علائم بیماریهای دیگری همچون بیقراری، دیابت و مشکلات قلبی هم باشند و از آنجایی که برای تشخیص بیماری افسردگی هیچ آزمایش خونی نمیتوان انجام داد در نهایت میتوان گفت فردی که این نشانهها را دارد اگر به بیماریهای فوق مبتلا نیست مطمئنا افسردگی دارد.
علت افسردگی چیست؟
برای بیماری افسردگی هیچ علت یگانه و روشنی نمیتوان متصور بود. بعضی از عوامل زیستشناختی مثل بیماریهای جسمی، اختلالات هورمونی، یا بعضی داروها میتوانند نقش داشته باشند. عوامل اجتماعی و روانی نیز میتوانند نقش داشته باشند و اختلالات ارثیهم میتوانند مؤثر باشند.
اما عوامل تشدید کننده این بیماری ،عصبانیت یا احساس دیگری که فرو خورده شده باشد،داشتن شخصیتی وسواسی، منظم و جدی، تکاملگرا، یا شدیداً وابسته ،سابقه خانوادگی افسردگی،مرگ یا فقدان یکی از عزیزان و یا حتی گذر از یک مرحله از زندگی به مرحلهای دیگر، مثلاً یائسگی یا بازنشستگی هستند.
محققان در مورد علل علمی این بیماری روی مواد شیمیایی خاص در بدن همچون"سروتنین" و "نورادرالین" در مغز تمرکز کردهاند.
این مواد هستند که در بدن احساسات روزانه را تعیین میکنند و به هم خوردن آنها می تواند علت اصلی ابتلا به این بیماری باشد. نداشتن این مواد در مغز و یا حتی به هم خوردن تعادل آنها در قسمتی ار مغز علت احساسات بیگانه و غریبی است که به افسردگی میانجامد.
قرصهای ضد افسردگی
بعضی از افراد که افسردگی طولانیمدت یا نسبتاً شدید دارند میتوانند از قرصهای ضدافسرگی استفاده کنند و لیتیم برای مواردی که دورههایی از سرخوشی غیرطبیعی و افسردگی متناوباً رخ میدهند استفاده میشود.
فلوکستین نیز یکی از رایجترین داروهایی است که برای پیشگیری از افسردگی حاد و احساس خوشحالی در افراد تجویز میشود که به گفته برخی از پرشکان عوارض بسیاری نیز در دراز مدت دارد که میتواند برای فرد جبرانناپذیر باشد.
اما در حالت کلی قرصهای ضد افسردگی که در انواع متنوع در بازار موجود هستند میتوانند مقدار موجود "سروتنین" و "نورادرالین" در مغز را متعادل کرده و در نهایت فرد را به حالت عادی بازگردانند. اما عوارض زیادی هم از مصرف آنها عاید میشود که بالا رفتن فشار خون متداولترین آنهاست.
علت بالا رفتن فشار خون عدم تعادل بین مواد موجود در این داروها با موادی است که در غذاهای فرد پیدا میشود .
به طور مثال به افرادی که داروی ضدافسردگی قوی مصرف میکنند معمولا توصیه میشود که از غذاهایی که حاوی سوسیس پنیرهای کپک زده و سس سویا هستند پرهیز کنند زیرا عملیات شیمیایی این مواد در بدن با قرصها سبب بالا رفتن فشار خون در فرد میشود.
معمول آن است که افرادی که دچار افسردگی هستند معمولا علاوه بر مصرف دارو تحت مشاوره پزشکی نیز قرار میگیرند تا احتمال خودکشی که بسیار متداول است،در آنها کاهش پیدا کند.
با وجود گسترگی این بیماری و عوارض بسیار بد ناشی از مصرف دارو آنچه توصیه شده است آن است که فرد به محض احساس خطر در روحیات خود به سرعت به کمک به خود بشتابد.
دوری از محیط های پر تنش و استرس و برخورد درست با مشکلات میتواند کمک بسیاری به افرادی کند که در خود احساس افسرده میکنند.
آخرین تحقیقات نیز نشاندهنده آن است که مصرف ماهی میتواند بر افسردگی تاثیر داشته باشد و شاید به همین خاطر است که در کشورهایی همچون چین که مصرف روزانه ماهی بسیار بالاست تعداد مبتلایان به افسردگی از کشورهایی نظیر آمریکا بسیار کمتر است.
آرامش پیشوایان
آدمی همواره در معرض برخوردها، پیشآمدها و سختیهاست. هرکس به گونهای با این رخدادها روبهرو میشود و واکنش نشان میدهد. نوع برخورد فرد با این مسائل، نشان دهنده تجربه، درایت و مبانی اعتقادی و اخلاقی اوست. یکی از نشانههای بزرگواری، خودساختگی و بلند طبعی انسان، حفظ آرامش و اطمینان واعتدال در برابر اینگونه رخدادهاست. آرامش، همراه با تحمّل و بردباری قهرمانانه از اصول برجسته اخلاق اسلامی است که سرلوحه شیوههای رفتاریِ پیشوایان ما بوده است. در بررسی سیره عملی پیشوایان معصوم، به نمونههای جالبی از این ویژگی اخلاقی برمیخوریم که حکایات زیر، از آن جملهاند.
آرامش در برابر خدا
هنگامی که حضرت امیر(ع) مشغول نماز میشد، با همه وجود، متوجّه خدا بود و از دنیا و آنچه در اوست بریده میشد؛ به گونهای که فقط در این هنگام میشد تیر و تیغ بر جای مانده از جنگ را از بدنش خارج کرد. روزی به پای آن حضرت، تیری اصابت کرد و پارهای از آن در پای ایشان مانْد که درآوردنش مشکل بود. در این باره، حضرت زهرا (س) فرمودند: «هنگام نماز، آن را از پایش بیرون آورید؛ چون در آن حالت، متوجّه آنچه بر او میگذرد نیست». آنها نیز چنین کردند.
آرامش در برابر خشونت
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در بازار خرمافروشان قدم میزد. کنیزی را دید که گریه میکند. از او علتش را پرسید. کنیز گفت: «اربابم پولی داد تا خرمایی بخرم. حال که خریدم، میگوید مرغوب نیست و میخواهد که آن را به فروشنده باز گردانم. فروشنده هم آن را پس نمیگیرد».
امام علی(ع) همراه کنیز نزد فروشنده رفت و فرمود: «ای بنده خدا، این زن خادم است و هیچ اختیاری ندارد. پولش را بده و خرما را بگیر». فروشنده مشتی بر سینه حضرت کوبید. امام، مشت آن مرد را تحمّل کرد و چیزی نگفت. در این هنگام همسایگان به او گفتند که این شخص، امیرالمؤمنین است. ناگهان نفس فروشنده در سینهاش حبس شد. خرما را از کنیز گرفت و پولش را برگرداند. آن گاه از امام عذرخواهی کرد و گفت: «از من راضی باش و بگذر!». امام(ع) فرمود: «از چه چیز تو بگذرم، وقتی که اشتباهت را اصلاح کردی؟».
آرامش در برابر گستاخی
پیرمردی امام حسن(ع) را سوار بر مرکب دید و آنچه توانست از آن حضرت بدگویی کرد. سپس امام پیش آمد و سلام کرد و در حالی که لبخند بر چهره داشت به او فرمود: «ای پیرمرد! گمانم غریب هستی؟ گویا در بعضی امور به اشتباه افتادهای. اگر از ما رضایتطلبی، از تو خشنود میشویم. اگر چیزی از ما بخواهی، به تو عطا میکنیم. اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را راهنمایی میکنیم. اگر برای برداشتن باری کمک بخواهی، بار تو را برمیداریم. اگر گرسنه باشی، تو را سیر مینماییم. اگر برهنه باشی، تو را میپوشانیم. اگر نیازمند باشی، تو را بینیاز میکنیم. اگر گریخته باشی، به تو پناه میدهیم. اگر حاجتی داری، آن را برآورده میکنیم. اگر به خانه ما بیایی، تا هر وقت بخواهی مهمان ما خواهی بود...».
هنگامی که پیرمرد، این سخنان مهرانگیز را از امام حسن(ع) شنید، دگرگون شد و گریه کرد و گفت: «گواهی میدهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی. خداوند آگاهتر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت مبغوضترین افراد نزد من بودید؛ ولی اینک تو محبوبترین انسان نزد من هستی».
سپس او مهمان امام شد و پس از مدّتی، در حالی که محبّت خاندان نبوت در قلبش جا گرفته بود، از محضر آن امام، مرخّص شد.
یکی از بستگان امام صادق(ع)، به خاطر موضوعی، در غیاب آن حضرت، نزد مردم از آن بزرگوار، بدگویی میکرد. امام(ع) همین که توسط شخصی، از بدگویی او با خبر شد، بدون عکسالعمل شدید و با آرامش خاصّی برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد. یکی از حاضران میگوید: گمان کردم که حضرت میخواهد آن شخص را نفرین کند؛ ولی دیدم ایشان بعد از نماز، چنین دعا فرمود:
«خدایا! من حقّم را به او بخشیدم، تو از من بزرگوارتر و بخشندهتری، او را به من ببخش و کیفرش نکن».
آن شخص در ادامه میگوید: از آن پس میدیدم که آن حضرت همچنان وی را دعا مینمود و من از آنهمه بزرگمنشی و مدارای امام، شگفتزده شدم.
آرامش در جنگ
حضرت امیر(ع) در جنگ جمل، پرچم را به پسرش محمّد بن حنفیه سپرد و او را در جلوی لشکر قرار داد. امام حسن(ع) را در سمت راست و امام حسین(ع) را نیز در سمت چپ لشکر گماشت و خودش پشت پرچم، بر مرکب رسول خدا(ص) ایستاد. محمّد بن حنفیه میگوید: «پس از مدّتی دشمن به ما نزدیک شد و یکی از لشکریان ما را به شهادت رساند. من متوجّه امیرالمؤمنین(ع) شدم ودیدم که به خواب سنگینی فرو رفته است. به او گفتم: «ای امیر مؤمنان، در چنین وضعیتی میخوابی! دشمن با نیزه به ما حمله برد و یکی از یاران ما را کشت». سپس امیرالمؤمنین فرمود: «میبینم مانند دوشیزگان ناله میکنی. این پرچم، پرچم رسول خداست». سپس پرچم را از من گرفت و در حالی که جهت باد به سوی ما بود، آن را تکان داد. ناگهان جهت باد به طرف دشمن عوض شد. پس از آن، آستینهایش را بالا زد و به سوی دشمن حمله کرد و آنچنان بر آنان سخت گرفت که شمشیر آن حضرت خم شد».
در موقعیت حسّاس جنگ جمل، در حالی که امام علی(ع) لشکر دشمن را شکافته بود و به سختی میجنگید، به عقب برگشت و فرمود: «آب، آب!». مردی با مشک کوچکی از عسل آمد و به امام گفت: «آب در این وضعیت برای شما مناسب نیست؛ امّا از این عسل به شما میدهم». امام، مقداری از آن چشید، سپس فرمود: «عسل تو از نوع طائفی است». آن مرد گفت: «به خدا قسم کار شما عجیب است ای امیر مؤمنان! در چنین روزی که جانها به لب رسیده، شما عسل طائف را از غیر آن میشناسید». علی(ع) فرمود: «به خدا قسم، تاکنون چیزی در دلم دلهره نیفکنده و هیچ چیز مرا به وحشت نینداخته است».
در هنگام ظهر عاشورا که جنگ به جای حساس خود رسیده بود، یکی از یاران به امام حسین(ع) گفت: «جانم فدایت! میبینم دشمنان به شما نزدیک میشوند. به خدا قسم کشته نخواهی شد مگر آن که پیش از شما کشته شوم! دوست دارم هنگامی که به ملاقات خدا میروم، نماز ظهر را خوانده باشم». امام(ع) به آسمان نگاه کرد تا ببیند آیا وقت نماز شده است یا نه. سپس فرمود: «یاد نماز کردی. خداوند، تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد. آری، اکنون اوّل وقت نماز است». سپس فرمود: «از دشمن بخواهید برای برگزاری نماز، دست از جنگ بکشد». سپاه دشمن، پذیرفت؛ امّا حصین (از فرماندهان دشمن) گفت: «نماز شما پذیرفته نیست». حبیب بن مظاهر در پاسخ وی گفت: «گمان کردی نماز خاندان رسول خدا پذیرفته نیست؛ ولی نماز تو مورد قبول است؟!».
سپس نماز ظهر را با امام حسین به جماعت برگزار کردند. هنگامی که سعید بن عبدالله حنفی دید که دشمن به امام نزدیک میشود، جلوی امام ایستاد تا ایشان را از اصابت تیرها در امان بدارد. تیرها به سعید اصابت میکرد تا این که جراحات وی شدید شد و بر زمین افتاد.
آرامش برای هدایت
در جنگ جمل، مردی از بادیهنشینان عرب، نزد امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و گفت: «شما میگویی که خدا یکی است؟». اطرافیان به او اعتراض کردند و گفتند: «ای اعرابی، آیا نمیبینی امیرالمؤمنین گرفتار است و دل مشغولیهای بسیار دارد». امام فرمود: «رهایش کنید تا سؤالش را بپرسد. آنچه این اعرابی میخواهد، همان است که ما از دشمن میخواهیم (یعنی بههمین دلیل با آنها میجنگیم)». سپس با حوصله و آرامش، پاسخ مفصّل و کاملی به وی داد.
ارزانترین داروی مبارزه با نگرانی
وقتی کارمی کنیم احساس آرامش و رضایت می کنیم وکمتر فرصت داریم که غصه بخوریم ،یکی از مهمترین قوانینی که علم روانشناسی کشف کرده این است که کار (مشغولیت) موثرترین داروی آرام بخش شناخته شده برای اعصاب وروان است. ما زمان هائی را که غرق در کار هستیم ازنظر روحی شاداب تریم، اما اوقات بعد از کار که باید از زندگی و از باهم بودن لذت ببریم و خوش بخت تر از اوقات دیگر باشیم شیاطین و حشتناک ترس بر ما هجوم می آورند، اگرسرگرمی داشته باشیم دیگر ترس، اضطراب، نفرت، حسادت، کینه و بخل به ماروی نمی آورند. بهترین راه مبارزه بانگرانی ها و ترس، انجام یک کار مثبت می باشد، دانشمندی می گوید باید خود را با سرگرمی های مختلف آرام سازیم تا همیشه امیدوار باشیم، راستی وقتی نگران هستیم بهتر است به خاطر بیاوریم که می توانیم از کار به عنوان یک عامل موثر و شفابخش استفاده کنیم، وقتی به کاری مشغول هستیم خون سریعتر در رگها جریان می یابد و ذهنمان بازتر می شود و احساس مثبتی نسبت به زندگی پیدا می کنیم و آن وقت است که تمام نگرانیها از ما دور خواهندشد. به خاطر داشته باشیم که وفتی نگران هستیم ارزانترین داروئی که در دنیا وجوددارد وجزء بهترین داروها است کار است. وقتی کارمی کنیم غول نا امیدی را درهم می شکنیم، پیامبراعظم (ص) می فرماید: هرکس که بیکار بگردد و سنگینی بارش را بر دوش دیگران بیندازد از رحمت خدابه دوراست. حضرت علی علیه السلام نیزمی فرماید: کار صیقل آدمی است و در اسلام کار یا شغل وسیله ای است برای کسب روزی حلال ،خدمت به خلق ،جلب رضایت پروردگار و نزدیک شدن به خدا.
عیبهای خود را نشناسیم، نمیتوانیم از دستاین خود و خودخواهی رها شویم
بخش عمده سلامت از جان و روان ما سرچشمه میگیرد واین جسم، آسودگی و آرامش خود را زمانی مییابد که اندیشهای آرام و ذهنی دور از اضطراب داشته باشد و دچار دغدغه سود و زیان و ارزشهای اعتباری خود ساخته جامعه نباشد
آمارها از افسردگی بیش از حد مردم میگویند. چرا افسردهایم؟ چرا مضطربیم؟ چگونه زندگی میکنیم که آنقدر در فشاریم؟ با چه کسی و با چه چیز خود را مقایسه میکنیم؟ آیا هیچ فکر کردهاید که زیرکی، مرد رندی، فرصت طلبی، نان به نرخ روز خوردن و اینگونه زیرکیها است که دراین آشوبیکه به اسم زندگی روزهای ما را پر میکند و ما را از خودمان غافل میکند نمیگذارند ما نیکبختی را حس کنیم؟ نمیگذارند که ما آسوده باشیم، آرامش داشته باشیم و نکته مهماینکه همیشه فکر میکنیم این دیگراناند که راه را به آسایش و راحت ما میبندند. در تقابل بودن، مقایسه کردن و سبقت گرفتن است که راه ما را به آرامش میبندد. در جایی که انسان در برابر و تقابل با انسان دیگر نیست، جاهطلبی، زد و بند و تن به خفت و حقارت دادن هم نیست...
دانکه آنکو نیکبخت و محرم است
زیرکی ز ابلیس و عشق از آدم است
ما در رویارویی با دیگران است که به حسادت، حقارت و خفت، فزون خواهی و سبقت مبتلا میشویم؛ بیماریهایی که ما را بیصدا و از درون هر لحظه هزار بار میخورند و فرسودهمان میکنند و حتی زهر کینه و نفرت را در وجود ما میکارند.
زندگی برای قهرمانی یا آسودن؟
راستی، ما برای قهرمان شدن زندگی میکنیم یا برای آسودن و مهر ورزیدن.
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
آیا در عرصه حیات هیچ جاندار دیگری آنقدر که ما انسانها با هم دشمنی میکنیم و به هم نفرت میورزیم، وجود دارد. چرا راه را به هم میبندیم، بدگویی میکنیم، حسادت میورزیم، چرا به وجود خودمان رحم نمیکنیم؟ مگر نمیدانیم این تنشها و این خصلتهای منفی به جسم و روان ما چه فشاری وارد میکند و چگونه ما را اسیر بیماریهای مختلف میکند و شاید اگر به خلقت و طبیعت نگاهی دقیق بیندازیم، درک کنیم شعر سهراب را که میگوید:
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن/ من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین/ رایگان میبخشد نارون شاخه خود را به کلاغ.
آنچه آرامش ما را میرباید
آنچه آرامش ما را میگیرد چیست؟ چرا همیشه میدویم که به شاخههای بزرگتر آویزان شویم و بالاتر برویم، به چه بهایی؟ چرااین درون گرسنه سیراب نمیشود؟ چرا اقیانوسها هم تشنگی ما را فرو نمینشاند؟ چرا از خود نمیپرسیم که چرا نا آرامیم؟ چرا ناآرامی را زندگی میپنداریم؟ تا کی دویدن؟ برای چه؟ به چه میدهیم عمرمان را و چه حاصل میشود؟ آیا هرگز به این فکر کردهایم که یک بار زندگی مان را مرور کنیم و با دقت به انگیزههامان فکر کنیم.
کدام گنج؟
به دنبال چه گنجی هستیم. گنج واقعی چیست؟ آیا ما گنج گرانبهای عمرمان را فدای گنجهای کاذبیکه جامعه، خانواده،آداب و رسوم،فرهنگ،سنتهای بیمنطق و چشم و هم چشمیهای خود ساخته به ما تحمیل کرده است نمیکنیم. لحظههای عمرمان را صرف چه میکنیم؟ چه میدهیم و در مقابلش چه میگیریم؟
آنچه تو گنجش توّهم میکنی
زان توّهم گنج را گم میکنی
همهمان انگار با چشمان بسته در رقابتی دردآور بیخبر از آنچه داریم از دست میدهیم، به دنبال ظواهری هستیم که آنرا گنج میپنداریم. دراین راه چه عزیزانی را که نمیرنجانیم، حتی گاهی کودکانمان را نمیبینیم، شاهد بزرگ شدن آنها نیستیم، با هم از زندگی لذت نمیبریم. گاهی همسر، خانواده و دوستیها را فدا میکنیم. وقتی با مشقت فراوان آنرا بهدست میآوریم، باز راضی نیستیم، خوشنود نیستیم و باز میدویم چون به دویدنی بدون تفکر عادت کردهایم.
گنج واقعی
گنج واقعی که آنرا بیخبر از دست میدهیم، سلامت و آرامش ماست. ما با ارزشترین چیزهای زندگیمان را میدهیم و سراب میخریم و به همین دلیل تشنه میمانیم. افسرده میشویم و رنج میکشیم.
راستی چگونه میتوانیم شاد باشیم. از دلهرهها و اضطراب رها باشیم؟ تا خود نخواهیم، تا زندگیمان را صادقانه مرور نکنیم، تا نسبت به خودمان و جسم و جانمان مهربان نباشیم، تا بهاین خود آگاهی نرسیم که هر بخشی از وجود ما معجزهای است که رایگان در خدمت ماست، تا درخت و گل و باران را به عنوان پدیدههای حیرتآور خلقت حس نکنیم، تا در جریان روحی خاصی قرار نگیریم که به هر سو نگاه میکنیم، معجزهای حیرتآور را ببینیم که در حال نو شدن و زایش است و تا برکت همیشه در حال رویش را در طبیعت با جان و روان حس نکنیم، شاید نتوانیم خودمان را، کارها و تلاشهایمان را مثل یک قاضی منصف، مثل کسی که از بیرون ما دارد ما را به قضاوت مینشیند مورد بررسی آگاهانه قرار دهیم.
هر که درد خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسبه تاخت
نقطه شروع
اول باید مشکل و درد خودمان را ببینیم و آنرا حلاجی کنیم و ریشههای آنرا دریابیم. اگر بهاین مرحله برسیم، تلاشی نو در ما برای ساختن خودمان برای تغییر در باورهامان، برای تغییر در نگرشهامان آغاز میشود. هر چه در این زمینه پیشتر برویم، آسودهتر خواهیم شد. اگر به تن و روان خود مهربان شدیم، دیگران را نیز مانند خودمان دوست خواهیم داشت. به دیگران به عنوان رقیب، دشمن، نادان و یا غریبه نگاه نخواهیم کرد. دراین حال دیگران مانند خودمان قابل احترام و دوستداشتنی خواهند بود. انسان پیچیدهترین و بارز ترین معجزه خلقت است. اگر خدا را ستایش میکنیم چگونه به آنچه او آفریده است، بیحرمتی و دشمنی روا میداریم! و یا کینه میورزیم.
آنگاه زمین، محیطی که در آن و زندگی میکنیم، درخت، گل، رود، جنگل و آسمان همه قابل احترام و دوستداشتنی میشوند. آنگاه خود را در حفظ آنها مسوول میدانیم که عاشق شویم، نوبت عاشقی همه پدیدههای شگرف طبیعت.
نوبت عاشقی
عاشقی، زندگی بدون اضطراب است. زندگی با مهر ورزیدن و دوست داشتن است. دوست داشتن جانی که ودیعهای کوتاه مدت است، مراقبت ازاین جان که کدر نشود، چرک آلود نشود. عاشقی، حرمت به حیات است. هرگونه دشمنی و کینه که در دل بماند، بار سنگینی است که روح و روان مارا میآزارد و مسبب بیماریهای جسمی ناشناختهای میشود که علم امروز به آنها بیماریهای روانتنی میگوید. محققان جهان بخش عمده بیماریهای قرن حاضر انسان را ناشی از روان مضطرب، مشوش و در حال تضاد میدانند، بیماریهایی که تا کنون حتی درمانی برای آن نداریم. بیایید خود را با نگرشی جدید نگاه کنیم. افکار خود را، برخوردهای خود را با خود با خانواده و با دیگران نقادانه تفسیر کنیم. بیایید صادقانه خودمان را بشناسیم، به بیماریها، تنشها و دغدغههامان فکر کنیم. تا عیبهای خود را نشناسیم، نمیتوانیم از دستاین خود و خودخواهی رها شویم.
بیایید خود را دریابیم.
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.